home?? profile links Archive Temp!!



نظرررررررررررررر بدین
Tags:
|چهار شنبه 29 شهريور 1391برچسب:,| 21:37|زهرا کریمی|

نظرررررررررررررر بدین
Tags:
|چهار شنبه 29 شهريور 1391برچسب:,| 21:33|زهرا کریمی|

نظرررررررررررررر بدین
Tags:
|چهار شنبه 29 شهريور 1391برچسب:,| 21:16|زهرا کریمی|

يك روز توي پياده رو به طرف ميدان تجريش مي رفتم…

از دور ديدم يك كارت پخش كن خيلي با كلاس، كاغذهاي رنگي قشنگي دستشه ولي به هر كسي نميده!

خانم ها رو كه كلا تحويل نمي گرفت و در مورد آقايون هم خيلي گزينشي رفتار مي كرد و معلوم بود فقط به كساني كاغذ رو مي داد كه مشخصات خاصي از نظر خودش داشته باشند، اهل حروم كردن تبليغات نبود ….

احساس كردم فكر مي كنه هر كسي لياقت داشتن اين تبليغات تمام رنگي گرون قيمت رو نداره ،لابد فقط به آدمهاي باكلاس و شيك پوش و با شخصيت ميده! از كنجكاوي قلبم داشت مي اومد توي دهنم…!!!

خدايا، نظر اين تبليغاتچي خوش تيپ و با كلاس راجع به من چي خواهد بود؟! آيا منو تائيد مي كنه؟!!

كفشهامو با پشت شلوارم پاك كردم تا مختصر گرد و خاكي كه روش نشسته بود پاك بشه و كفشم برق بزنه!

شكم مبارك رو دادم تو و در عين حال سعي كردم خودم رو كاملا بي تفاوت نشون بدم!

دل تو دلم نبود. يعني منو مي پسنده؟ يعني به من هم از اين كاغذهاي خوشگل ميده…؟!

همين طور كه سعي مي كردم با بي تفاوتي از كنارش رد بشم با لبخند نگاهي بهم كرد و يك كاغذ رنگي به طرفم گرفت و گفت: “آقاي محترم! بفرماييد!”
قند تو دلم آب شد!
با لبخندي ظاهري و بدون دستپاچگي يا حالتي كه بهش نشون بده گفتم: ا ِ، آهان، خب چرا من؟
من كه حواسم جاي ديگه بود و به شما توجهي نداشتم! خيلي خوب، باشه، مي گيرمش ولي الآن وقت خوندنش رو ندارم! كاغذ رو گرفتم …
چند قدم اونورتر پيچيدم توي قنادي و اونقدر هول بودم كه داشتم با سر مي رفتم توي كيك تولدي كه دست يك آقاي ميانسال بود! وايسادم و با ولع تمام به كاغذ نگاه كردم، نوشته بود:
ديگر نگران طاسي سر خود نباشيد، پيوند مو با جديدترين متد روز اروپا و امريكا !!

نظرررررررررررررر بدین
Tags:
|چهار شنبه 29 شهريور 1391برچسب:,| 20:51|زهرا کریمی|